English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8609 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time priority U تقدم زمانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
background processing U کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
migration U انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
foreground program U برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
slice U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slices U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm U Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
assembly U 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
priority U حق تقدم
precedence U حق تقدم
precedence U تقدم
preferment U حق تقدم
better hand U تقدم
lead U تقدم
priority U تقدم
right of way U تقدم
right of way U حق تقدم
rights of way U تقدم
rights of way U حق تقدم
anteriority U تقدم
priorship U تقدم
preemimence U تقدم
right of priority U حق تقدم
preferences U تقدم
pas U حق تقدم
priorship U حق تقدم
leads U تقدم
preference U تقدم
primacy U تقدم
precession U تقدم
priorities U حق تقدم
priorities U تقدم
antecedence U تقدم
precedency U حق تقدم
emergency priority U تقدم اضطراری
emergency priority U تقدم فوری
to give priority to U تقدم دادن به
to give place to U تقدم دادن
to give preference to U تقدم دادن بر
urgent priority U تقدم فوری
law of primacy U قانون تقدم
precendence rules U قواعد تقدم
pre existence U تقدم وجود
rating U ترتیب تقدم
ratings U ترتیب تقدم
precedence U تقدم پیامها
preexistence U تقدم وجود
precedence U ترتیب تقدم
major road U راه با حق تقدم
priority of check U تقدم کیش
priority of fires U تقدم اتشها
urgent priority U تقدم حیاتی
valve lead U تقدم سوپاپ
burdened U فاقد حق تقدم
precession of the equinoxes U تقدم اعتدالین
priority intersection U تقدم باراهفرعی
lead U سرمشق تقدم
leads U سرمشق تقدم
preempt U حق تقدم پیدا کردن
priority targets U هدفهای دارای تقدم
issue priority U تقدم توزیع اماد
issue priority U ترتیب تقدم توزیع
law of prior entry U قانون تقدم ورود
background U کار با حق تقدم پایین
system priorities U تقدم های سیستم
right of way U حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
preexistent U دارای تقدم در وجود
transposition U تقدم و تاخر جابجاشدگی
primacy recency effect U اثر تقدم - تاخر
prolepsis U تقدیم یا تقدم امری
rights of way U حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
backgrounds U کار با حق تقدم پایین
preemptor U شریک دارای حق تقدم در خرید
background U برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
privilegium U حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
backgrounds U برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
freight route order U ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
to put somebody in a backwater U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
foreground U برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره
interrupting U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupts U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
The pedestrain has the right of way. U حق تقدم در عبور با عابر پیاده است
to put somebody on the back burner U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
interrupt U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
alphameric U مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
pre audience U ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
backgrounds U که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
transpostion U پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه
background U که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
foreground U کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
maskable U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
democratic network U شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
machine address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
key مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
absolute address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
onion skin architecture U طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
ladder tournament U مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
interrupt U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupts U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
foregrounding U اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
foreground U فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
signature U کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
signatures U کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
cases U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
away U بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
timeline U خط زمانی
simultaneeity U هم زمانی
on <prep.> U در [زمانی]
synchrony U هم زمانی
time limit U حد زمانی
sometime U یک زمانی
eternities U بی زمانی
eternity U بی زمانی
onetime U یک زمانی
monomial U یک زمانی
whilom U یک زمانی
time sense U حس زمانی
contemporaneousness U هم زمانی
temporal U زمانی
time limits U حد زمانی
synchronization U هم زمانی
background U فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
backgrounds U فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
time lags U فاصله زمانی
timetabled U برنامه زمانی
timetable U برنامه زمانی
clock paradox U پارادکس زمانی
continuous time U با پیوستگی زمانی
discrete time U با گسستگی زمانی
timetables U برنامه زمانی
flashbacks U وقفه زمانی
flashback U وقفه زمانی
in a short time U در اندک زمانی
temporal U جسمانی زمانی
time limit U محدودیت زمانی
time limits U محدودیت زمانی
time limit U محدوده زمانی
time scale U مقیاس زمانی
time scales U مقیاس زمانی
time sharing U اشتراک زمانی
time lag U تاخیر زمانی
time lag U فاصله زمانی
mechanical time fuze U ماسوره زمانی
lapse U فاصله زمانی
lapses U فاصله زمانی
time lags U تاخیر زمانی
lapsing U فاصله زمانی
timetabling U برنامه زمانی
time limits U محدوده زمانی
timetrend U روند زمانی
times U زمانی موقعی
timed U زمانی موقعی
unit of time U واحد زمانی
vintage model U الگوی زمانی
time U زمانی موقعی
time frame U چارچوب زمانی
time frames U چارچوب زمانی
timer switch U کلید زمانی
time yield limit U حد تسلیم زمانی
time quantum U ذره زمانی
time schedule U برنامه زمانی
time score U نمره زمانی
time series U سریهای زمانی
time slice U برش زمانی
time study U بررسی زمانی
time table U جدول زمانی
time yield U تسلیم زمانی
no longer U نه بیشتر [زمانی]
lags U تاخیر زمانی
lagged U تاخیر زمانی
lag U تاخیر زمانی
timeline U تسلسل زمانی
no longer U نه دیگر [زمانی]
When I came in U زمانی که من تو آمدم
time pressure U فشار زمانی
pressure of time U فشار زمانی
time priority U اولویت زمانی
time preference U ارجحیت زمانی
time preference U رجحان زمانی
temporal sign U علامت زمانی
time jitter U اختلال زمانی
time flutter U اختلال زمانی
throughput time U اشتراک زمانی
time fire U تیر زمانی
time estimation U براورد زمانی
time error U خطای زمانی
time bar U محدودیت زمانی
time division multiplexing U تسهیم زمانی
time base U مبدا زمانی
time division multiplex U تسهیم زمانی
time constant U ثابت زمانی
time disorientation U گم گشتگی زمانی
temporal maze U ماز زمانی
time fuse U ماسوره زمانی
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1شما تا چه زمانی حراجی خواهید داشت؟
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
1چه زمانی باید اتاق تحویل بدم
0نحوه کار با نرم افزار waze
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com